سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















حامل نور ...

بسم الله النور النور

 

هنگام عبور از اروند رود به دلیل تلاطم شدید آب،عده ای از غواصان، دهان و گلویشان پر از آب شده و در استانه خفه شدن قرار داشتند.در چنین حالتی بی آنکه خود بخواهند ،دچار وضعیتی شده بودند که ناچار به سرفه کردن بودند اما چون میدانستند با یک سرفه کوچک هم عملیات لو رفته و نیرو ها به قربانگاه میروند ،با تمام توان تلاش میکردند تا سرفه نکنند.چون وضعیت اضطراری شد،ماجرا را با سردار قربانی در میان گذاشتیم ایشان پیغام داد : اگر شده خود را خفه کنید اما سرفه نکنید ، چون یک لشکر را نابود خواهید کرد.ما که از انتقال این پیام به خود می لرزیدیم ناگزیر آنرا ابلاغ کردیم.در پی این ابلاغ چنان صحنه های تکان دهنده ای را می دیدیم که براستی بازگو کردن آنها برایم سخت و دشوار است.عزیزانی که دچار سرفه شده بودند،بارها و بارها خود را زیر آب فرو می بردند اما باز موفق به اجرای فرمان نمی شدند .در شرایط سخت و غیر قابل توصیفی قرار داشتیم.پس بار دیگر فرمانده را در جریان گذاشتیم.این بار دستور رسید از فرد کنار دست خود کمک بگیرید تا زیر آب بمانید و بی صدا شهید شوید تا جان دیگران به خطر نیفتد... می دانستیم که صدور چنین دستوری برای فرمانده چقدر دشوار است.اما این را هم می دانستیم که موضوع هستی و نیستی یک لشکر و پیروزی و شکست یک عملیات در میان است.اما با این همه نفس در سینه های ما حبس شده بود و مدام از خود می پرسیدیم که کدامیک از ما قادر به انجام چنین کاری است.این در حالی بود که خود دوستان عزیزی که دچار سرفه شدید شده بودند با خواهش و تمنا از ما می خواستند تا به آنها کمک کنیم زیر آب بمانند و خفه شوند(!)می دانم که بازگو کردن این حقایق چقدر تلخ و غم انگیز است اما این را نیز می دانم که برای ثبت در تاریخ و نشان دادن عظمت یک نسل و روح بلند رزمندگانی که برای دفاع از جان و مال وشرف و آبرو و آرمان یک ملت از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزیدند ناگزیر به بیان این وقایع هستیم.

به هر تقدیر همه در تکاپو بودیم تا راهی برای گریز از این مهلکه پیدا کنیم که در یک چشم به هم زدن تمام اروند رود و همه ساحل ما و دشمن پر از صدای قورباغه هایی شد که نمی گذاشتند صدای سرفه نیرو های ما به گوش کسی برسد.شگفت انگیز بود و باور نکردنی  زیرا در جایی و در حالی که شاید در طول یک سال هم نتوان صدای حتی یک قورباغه را شنید ، آن شب و آنجا مالامال از صدای قورباغه هایی شد که تردید ندارم به یاری ابراهیم ها و اسماعیل هایی شتافته بودند که برای یاری ا...در برابر آن فرمان سر تعظیم فرو آورده و حاضر شده بودند تا قدم به قربانگاه خود بگذارند .همان لحظه بود که اعجاز توسل به بی بی فاطمه زهرا (س) و تبرک جستن از پرچم بارگاه امام رضا (ع) را دریافتیم و بار دیگر خدای را سپاس گفتیم که ما را در صف عاشقان خاندان عصمت و طهارت قرار داد.

راوی سرهنگ پاسدار رمضان قاسمی 

التماس دعا نور هفته دفاع مقدس 


نوشته شده در پنج شنبه 90/7/7ساعت 12:3 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak